روزی چقدرخرج میکنیم تا فقط «بگذرد»؟
اجاره در تهران از دستمزد جلو زده و زندگی تکنفره را به تمرین روزانه حسابوکتاب بدل کرده است؛ خرجِ ۳۰۰ تا ۶۰۰ هزار تومان در برابر درآمدِ ۵۰۰ تا ۸۰۰ هزار تومان، تصویر غالب این روزهاست. میان همخانگیِ کمهزینه اما پُرهزینهی ذهنی و استقلالِ قابلاداره، جوانان راهی میجویند که هم سقفی داشته باشند و هم امیدی برای ادامه مسیر.
به گزارش پارسینه به نقل از اقتصادنیوز، در تهرانِ پررفتوآمد، نورها روشن میمانند و تابلوی قیمتها آرام عوض میشود، گرانی آرام اما پیوسته تا درِ خانه میآید و داستان زندگی مستقل انگار از همین واقعیت شروع میشود...
این روایت ، روایت عبور از میان چند زندگی است؛ از «سامان» تا «کیانا»، از «مهدی» تا «پرنیا» و «نیلوفر» قرار است از تجربه مشترکی بگوید. همه واقعی، همه نزدیک، همه درگیرِ یک اقتصاد تکنفره که هر روز باید از نو جمعوجورش کرد.
گزارشی که روایت همین رفتوآمدهاست؛ بین اجارهای که جلو میزند، همخانهای که گاهی نجات است و گاهی فرسایش و سبد خوراکی که «زمان کم» آن را به غذای سریع و زندگی مینیمال میکشاند.
اجاره اجازه نفس کشیدن نمی دهد؛ هزینه سقفِ بالای سر از درآمد هم جلو میزند
«سامان، ۲۹ساله» از پلههای مترو بالا میآید، دستش روی پیامهای صاحبخانه میرود و میخواند: «تمدید؟ قرار است پنجاه درصد افزایش داشته باشیم».
«سامان، ۲۹ساله، مترجم فریلنسر است: «هرچی پول ببری املاک، میگن کمه. میگی ۴۰۰ پیش، میگن 50 داری اضافه کنی؟». «پرنیا، ۲۴ساله، کارمند شعبه بانک هم تجربه مشابهی دارد: «دختر باشی و مجرد سختگیری بیشتره. حتی بگی مادرم هم میاد با من زندگی میکنه باز میپرسن:یعنی مجردین؟»
این گفتهها با عددها هم میخواند؛ سهم مسکن از هزینه خانوار شهری در ۱۴۰۲ حدود ۴۲٪ گزارش شده و در ۱۴۰۳ به حدود ۴۴٪ رسیده؛ یعنی در شهرهای بزرگ، بهویژه تهران، سقف هزینهها از «استاندارد ۳۰ درصد» عبور کرده است.
برای همین است که روزمرههای ساده، به حسابکتابهای سخت تبدیل میشود. «سامان» جمعی سر انگشتی میزند: «حداقل روزی ۶۰۰ هزار تومن خرج میشه که فقط بگذره؛ دریافتی روزانه من ۵۰۰ و خوردهایه. هر ماه از خودت عقب میمونی. هر ماه بدهکار خودمم!»
از خوابگاه تا همخانِگی؛ صرفهجویی مالی، هزینه ذهنی؟
مهدی، ۳۲ساله و برنامهنویس، مسیرش را اینطور تعریف میکند: «اول خوابگاه بودم؛خوبیش این بود اقلام اولیه داشت، تعمیرات با خودشون بود اما خوب درسم که تموم شد مجبور شدم خونه بگیرم. اول دونفر بودیم بعد دیدیم رهنِ خونه قبلیمون که استادمعین بود رفته بالا، اومدیم یک منطقه پایین تر سمت جیحون ۵۰۰ میلیون رهن کامل کردیم. باز هم جور کردنش سخت بود برای همین یک همخانه اضافه کردیم.»
«نیلوفر، ۲۷ساله، دانشجوی ارشد، از کفه دیگر ترازو میگوید: «همکاریها بین همخانهها یکی از مهم ترین دغدغههاست. عمده کارها و فشارها روی یک نفر؛ خرید کردن، ظرف شستن ، نظافت و ... اختلاف ساعت کار و مهمانی و... همه اینا پیش میآید و یکدفعه میبینی آرامشت کم شده انگار همخانِگی خرج سقف را تقسیم میکند، اما داستانهای خودش را هم دارد خیلیها بعد از یکیدو تجربه، برمیگردند به تنهاییِ کوچکتر؛ جایی شاید دورتر، اما قابلتحملتر.»
اقتصاد خردِ یک نفره؛ بقا اولویت شده
به کاغذ توی دستش خیره شده و میگوید حوالی جمالزاده ساکن است، کیانا، ۲۳ساله، گرافیست در تهران با خواهرش همخانه است؛ شروع میکند فهرست را میخواند: «مرغ، تخممرغ، سیبزمینی، پیاز. چیزهایی که هم سیر میکنه، هم ارزانتره. عموما لیست خریدمون این شکلی هست. حدود ۳۰۰ خرج روزانه میشه و ۷۰۰ تومنی هم درامد روزانمه اگر بخوام یک وسیله بزرگ مثل مبل عوض کنم، ۶ ماه برنامهریزی میخواد؛ وسایل کوچکتر، اما شاید دوماه، به هرحال از اینکه در لحظه احساس نیاز کنیم و بعد هم بخریم بسیار دور شدیم.
زهرا نژادبهرام، عضو سابق شورای شهر تهران، در گفتوگو با «اقتصادنیوز» میگوید ناهماهنگی میان سیاستهای ملی و شهری، تورم و ناپایداری شغلی را تشدید کرده و نسل دهههفتادیها را از خانهدار شدن و ثبات اقتصادی دور کرده است.
«پرنیا» زاویه دیگری را میگیرد: «غذای سالم زمان میبره؛ خیلیوقتها میری سمت سریعترینها. حتی شوینده معمولی حذف میشه؛ شوینده قوی میخری که زود کار رو بندازه.»
همانطور که پایتختنشینان میگویند دادهها هم گواهی میدهند که خوراکیها سهم قابلتوجهی از سبد دارند؛ اما در زندگی تکنفره، فشار «زمان کم» باعث میشود کیفیت سبد بیشتر از «سهم عددی» لاغر شود: پروتئین ارزانتر، کربوهیدرات بیشتر، و پختوپز کوتاهتر.
راهِ طولانیِ استقلال؛ امنیت، قرارداد و کلیشه
«تهران کار میکنم، شهریار زندگی.» این را «رها، ۲۵ساله، کارمند» میگوید و میافزاید: «بعضی تحویلخانهها برای دخترهای تنها آزاردهنده است؛ برای همین خیلیها میرن سمت همخانه با خواهر یا دوست صمیمی. من هم شهریار رو گرفتم، ماهی تا دو میلیون رفتوآمد عمومی میشه، اوضاع خوبه اما آزارهای کلامی یا نگاههای آزار دهنده مدیرساختمون رو تحمل میکنم و فکر میکنم تجربه مشابه من برای دخترهای مجرد دیگه هم کم نباشه.»
«کیانا» هم از کلیشههای ریز اما مداوم میگوید: «مجردی هنوز برای بعضیها مسئله است. قرارداد، تردد، حتی مهمان. انگار به عنوان یک زن باید بیشتر توضیح بدی تا کمتر قضاوت بشی. انوقت اذیت های کلامی و مزاحمتها هم دنبالهاش میآید.»
نیاز به بقا در زندگی مستقل
«نیلوفر» از خانهای که در حوالی منیریه در آن ساکن است میگوید: ۱۰۰ پیش دادم ماهی ۱۲تومن هم اجاره میدهیم. توی دو سال، دو بار افزایش رهن داشتیم.
نیلوفر معتقد است نیاز به بقا اولویت در زندگی مستقل میشود، انجام کارهایی که برای خوشحالی خودمون باشه شاید مدتهای طولانی از لیست خارج بشه، چون بخش اصلی هزینه باید بره برای اجاره خونه.» در سطح ملی نیز رشد شدید اجارهها ثبت شده؛ گزارشهای رسمی سال گذشته از افزایش حدوداً ۴۰–۴۲ درصدی اجاره در شهرها خبر میدادند.
وسایل بزرگ را قسطی می خریم، خرید دکوری شاید به ندرت
در خانههای تکنفره، کارکرد بر زیبایی غلبه میکند. «مهدی» میگوید: «وسایل بزرگ را قسطی میخرم؛ مثلا ما لوازم برقی نداشتیم همرو قسطی خریدیم و الان هرماه قسط اون را هم میدیم؛ خرید دکوری؟ بهندرت. همین که خراب نشه و بچرخه کافیه.» این همان مینیمالیسم ناخواسته است؛ انتخابی که از دل محدودیت میآید، نه از سلیقه.
حسابکتابِ روزانه: ۳۰۰ تا ۶۰۰ خرج، ۵۰۰ تا ۸۰۰ درآمد
اگر از همه روایتها به یک خط مشترک برسیم، تراز روزانه ساکنان پایتخت معمولاً چنین است: خرج ۳۰۰ تا ۶۰۰ هزار تومان در برابر درآمد ۵۰۰ تا ۸۰۰ هزار تومان. این اعداد، هرچند غیررسمی و شخصیاند، اما با بستر کلان همجهتاند: هزینه سالانه خانوار شهری در ۱۴۰۲ جهش بیسابقهای داشته و در گروههای غیرخوراکی، مسکن/سوخت/روشنایی سنگینترین کفه بوده است؛ یعنی حتی با مدیریتِ ریزِ روزانه، فشارِ کلان از سمت اجاره و خدمات پابرجاست.
تهران شهرِ «هزینههای بیرونی» و «اختیارهای درونی» است.اجاره هنوز پرهزینهترین واقعیت است، خوراک به سمت ارزانتر و سریعتر آماده شدن رفته، و زمان کالای کمیاب هر روزه است؛ اما در عوض، استقلال، تجربه و دسترسی به فرصتهای شغلی بهدست میآید.
اگر ثبات در سیاستهای مسکن برقرار شود و تبعیضهای قراردادی علیه مجردها کمرنگتر، این سبک زندگی میتواند از «دویدنِ دائمی برای کرایه» به «زیستنِ قابلاداره» نزدیک شود.
تا رسیدن آن روز، روایت زندگی تک نفره در تهران کوتاه اما روشن است: ماندن، تابآوردن، حسابکردن و سادهتر زیستن و چشمبهراه زمانی که آرامش هم سهمی از این زندگی داشته باشد.
ارسال نظر